☺...سه نقطستان...☺

☺...سه نقطستان...☺

به سراغ من اگر می آیی،تو سه نقطستانم!!! اینجا سه نقطستان،صدای جمهوری دل
☺...سه نقطستان...☺

☺...سه نقطستان...☺

به سراغ من اگر می آیی،تو سه نقطستانم!!! اینجا سه نقطستان،صدای جمهوری دل

فردی به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسید:شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.

فرد گفت: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.

روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد. شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد؟

رویا ها...

دانش آموزی نوشت:


رویاهایم را امشب می گذارم پشت در، بیچاره رفتگر!! چه بار سنگینی دارد!!


برایش نوشتم:


البته اگر گربه ها چیزی برای رفتگر بگذارند!!!


نوشت:


یعنی رویاهایم اینقدر بی ارزش هست که گربه ها ببرند؟


برایش چیزی ننوشتم اما اینجا می نویسم:


رویاهایی که پشت در خانه گذاشته می شوند تا رفتگر ببرد،


اگر گربه ها نیز از آن دلی سیر بخورند خیالی نیست!


رویاهای با ارزش ، جایشان در صندوقچه دل است، نه در پشت در خانه!


میخواهم ویران کنم

می خواهم این راهی که من وتو آمده ایم را...

 

         از ابتدا  ویران کنم...

 

    تاهیچ کس..

 

  به اینجایی که ما رسیده ایم...

 

       نرسد...

 

برای دیدن اسم عشق تان کمی با انگشتان دست تان گوشه های چشم تان را بکشید!

رای دیدن اسم عشق تان کمی با انگشتان دست تان گوشه های چشم تان را بکشید! (مثل ژاپنی ها)