وقتی که قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود،
وقتی نمیتوانیم اشک هایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم
و بغض هایمان پشت سر هم میشکند ...
وقتی احساس میکنیم
بدبختیها بیشتر از سهممان است
و رنجها بیشتر از صبرمان ...
وقتی امیدها ته میکشد
و انتظارها به سر نمیرسد ...
وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحمل مان هیچ ...
آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم که تو
فقط تویی که کمکمان میکنی ...
آن وقت است که تو را صدا میکنیم
و تو را میخوانیم ...
آن وقت است که تو را آه میکشیم
تو را گریه میکنیم ...
و تو را نفس میکشیم ...
وقتی تو جواب میدهی،
دانه دانه اشکهایمان را پاک میکنی ...
و یکی یکی غصهها را از دلمان برمیداری ...
گره تکتک بغضهایمان را باز میکنی
و دل شکستهمان را بند میزنی ...
سنگینی ها را برمیداری
و جایش سبکی میگذاری و راحتی ...
بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لبهایمان، لبخند ...
خوابهایمان را تعبیر میکنی،
و دعاهایمان را مستجاب ...
آرزوهایمان را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی
و سختها را آسان
تلخها را شیرین میکنی
و دردها را درمان
ناامیدی ها، همه امید میشوند
و سیاهیها سفید سفید ...
از قشنگ ترین متنایی بود که تا حالا خوندم موفق باشی عزیزم!
merc
من دوباره با انرژی برگشتم.
واقعا خوش اودم .
khosh oomadin
ذوق مرگ نشدی؟؟؟؟؟
بچه پرو
آپم بدو بیا
هییییییییییییییییییییییی...!
کاش واقعاً اینطوریم میشد...
من که کارم از این حرفام گذشته...
سلام کارت خیلی قشنگ بود.
پیام های اخلاقیتو بیشتر کنی، کار مثبت بیشتری کردی داداش
راستی چرا از دخترا بدت میاد؟
یه کم دقت می کردی من خودم دخترم
ذقشرخ
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟