☺...سه نقطستان...☺

☺...سه نقطستان...☺

به سراغ من اگر می آیی،تو سه نقطستانم!!! اینجا سه نقطستان،صدای جمهوری دل
☺...سه نقطستان...☺

☺...سه نقطستان...☺

به سراغ من اگر می آیی،تو سه نقطستانم!!! اینجا سه نقطستان،صدای جمهوری دل

داستان آرایشگر و مرد

مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در مورد خدا صورت گرفتآرایشگر گفت:من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد
مشتری پرسید چرا؟
آرایشگر گفت : کافیست به خیابان بروی و ببینی مگر میشود با وجود خدای مهربان اینهمه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟ 
مشتری چیزی نگفت و از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد مردی را در خیابان دید با موهای ژولیده و کثیف با سرعت به آرایشگاه برگشت و به آرایشگر گفت : می دانی به نظر من آرایشگر ها وجود ندارند! 
مرد با تعجب گفت :چرا این حرف را میزنی؟ من اینجاهستم و همین الان موهای تو را مرتب کردم.
مشتری با اعتراض گفت : پس چرا کسانی مثل آن مرد بیرون از آریشگاه وجود دارند؟
آرایشگر گفت : آرایشگر ها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نمیکنند.
مشتری گفت : دقیقا همین است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند .برای همین است که اینهمه درد و رنج در دنیا وجود دارد...

نظرات 3 + ارسال نظر

چه قشنگ بود.
به منم سر بزنی چیزی ازت کم نمیشه.

فرشته 1392/01/12 ساعت 03:12 ب.ظ

عالی

mahtab 1392/02/19 ساعت 12:37 ب.ظ

استنتاج خوبی بود

بابا استنتاج...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد