یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس می کردیم می کشیدیم رو تخته فکر می کردیم خیلی تمیز شد بعد که تخته خشک می شد می دیدم چه گندی زدیم…! الان همین حس رو نسبت به زندگی دارم
چارلی چاپلین می گوید آموخته ام که :
با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه را نه،
می توان رختخواب خرید ولی خواب را نه،
می توان ساعت خرید ولی زمان را نه،
می توان مقام خرید ولی احترام را نه،
می توان کتاب خرید ولی دانش را نه،
می توان دارو خرید ولی سلامتی را نه،
می توان خانه خرید ولی زندگی را نه،
می توان قلب خرید، ولی عشق را نه ...
آموخته ام که ... تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی.
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و
آتش میزند
قصه دل دلکش است و خواندنیست
تا ابد این عشق و این دل
ماندنیست
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند
چنگ دل
آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند
مرکز درد است و کانون
شرار
شعله ساز و شعله سوز و شعله کار
خفته یک صحرا جنون در چنگ او
یک
نیستان ناله در آهنگ او
نغمه را گه زیر و گه بم میکند
خرمنی آتش
فراهم میکند
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند
چنگ
دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند
کرده خود را
میزبان شعله ها
تا بسوزد در میان شعله ها
عشق اینجا اوج پیدا می کند
قطره
اینجا کار دریا می کند
رخصتی تا ترک این هستی کنین
بشکنین این شیشه
تا مستی کنین
پرده بالا رفت و دیدم هست و نیست
راستی نا دیدنی ها
دیدنیست
پرده بالا رفت و دیدم هست و نیست
راستی نا دیدنی ها دیدنیست
چنگ
دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند
چنگ دل آهنگ دلکش
میزند
ناله عشق است و آتش میزند
مرکز درد است و کانون شرار
شعله
ساز و شعله سوز و شعله کار
خفته یک صحرا جنون در چنگ او
یک نیستان
ناله در آهنگ او
نغمه را گه زیر و گه بم میکند
خرمنی آتش فراهم میکند
پرده
بالا رفت و دیدم هست و نیست
راستی نا دیدنی ها دیدنیست
پرده بالا
رفت و دیدم هست و نیست
راستی نا دیدنی ها دیدنیست
چنگ دل آهنگ دلکش
میزند
ناله عشق است و آتش میزند
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق
است و آتش میزند
کرده خود را میزبان شعله ها
تا بسوزد در میان
شعله ها
عشق اینجا اوج پیدا می کند
قطره اینجا کار دریا می کند
رخصتی
تا ترک این هستی کنین
بشکنین این شیشه تا مستی کنین
پرده بالا رفت و
دیدم هست و نیست
راستی نا دیدنی ها دیدنیست
پرده بالا رفت و دیدم
هست و نیست
راستی نا دیدنی ها دیدنیست
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله
عشق است و آتش میزند
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش
میزند
پرده بالا رفت و دیدم هست و نیست
راستی نا دیدنی ها دیدنیست
پرده
بالا رفت و دیدم هست و نیست
راستی نا دیدنی ها دیدنیست
چنگ دل آهنگ
دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله
عشق است و آتش میزند
پرده بالا رفت و دیدم هست و نیست
راستی نا
دیدنی ها دیدنیست
پرده بالا رفت و دیدم هست و نیست
راستی نا دیدنی ها
دیدنیست
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند
چنگ دل
آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند
http://s3.picofile.com/file/7538918488/Ehsan_Khaje_Amiri_Darya_128.mp3.html
http://s3.picofile.com/file/7538914515/farhad_ye_shabe_mahtab.mp3.html
یه شب مهتاب ماه میآد تو خواب
منو
میبره کوچه به کوچه
باغ انگوری باغ آلوچه،
دره به دره صحرا به صحرا،
اون
جا که شبا پشت بیشهها
یه پری میآد ترسون و لرزون
پاشو میذاره تو
آب چشمه
شونهمیکنه موی پریشون...
*
یه شب مهتاب ماه میآد تو
خواب
منو میبره ته اون دره
اونجا که شبا یکه و تنها
تکدرخت بید شاد و پرامید
میکنه
به ناز دسشو دراز
که یه ستاره بچکه مث
یه چیکه بارون به جای میوهش
سر
یه شاخهش بشه آویزون...
*
یه شب مهتاب ماه میآد تو خواب
منو
میبره از توی زندون
مث شبپره با خودش بیرون،
میبره اونجا که شب
سیا
تا دم سحر شهیدای شهر
با فانوس خون جار میکشن
تو خیابونا سر
میدونا:
عمو یادگار! مرد کینهدار!
مستی یا هشیار
خوابی یا
بیدار؟
*
مست ایم و هشیار،
شهیدای شهر!
خواب ایم و بیدار،
شهیدای
شهر!
آخرش یه شب
ماه میآد بیرون،
از سر اون کوه
بالای دره
روی
این میدون
رد میشه خندون
احمد شاملو
صبح رفتم
الکتریکی محلمون، گفتم زنگ خونمون خرابه!
گفت: باشه میام درست میکنم!
هر چی منتظر موندم دیدم نیومد!
زنگ زدم، بهم میگه: آقا من اومدم ولی هر چی زنگ زدم کسی درو وا نکرد
که!!!
ببین با کیا شدیم ٧٠ میلیون!!
نظریه نسبیت این قدر پیچیده نبود برام
خلاصه ساختار کلی داستان بدینگونهاست که هری پاتر پسر یک مادر و پدر جادوگر است که آن دو هنگام یک سالگی او توسط «لرد وُلدِمورت» خبیث کشته شدهاند. اما او به دلیله انکه مادرش درمقابل نفرین ایستاد در برابر نفرین مرگبار ولدمورت زنده میماند و این نفرین فقط اثری صاعقه مانند بر پیشانیش به جا میگذارد. هری با خاله و شوهر خالهاش که هیچ کدام جادوگر نیستند و در اصطلاحمشنگ (Muggle) نامیده میشوند، بزرگ میشود و از گذشته خودش اطلاعی ندارد تا این که در سن یازده سالگی وقتی نامه پذیرش از مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز را دریافت میکند متوجه میشود که دنیای دیگری در همین دنیای عادی ما وجود دارد که او در آنجا بسیار مشهور است. هر کدام از کتابهای هری پاتر در واقع به ماجراهای یک سال او در دنیای جادوگری و مدرسه محبوبش میپردازد. او در آن مدرسه دوستان خوبی مثل رون ویزلی وهرماینی گرینجر پیدا میکند و همچنین در طی کتابها بیشتر از گذشته خودش آشنا میشود و همواره مورد لطف و حمایت مدیر مدرسه آلبوس دامبلدور قرار میگیرد. بر اساس یک پیشگویی یا هری باید «وُلدمورت» را از بین ببرد یا «ولدمورت» باید هری را از پیش رو بردارد و هیچکدام با وجود دیگری قادر به زندگی نخواهند بود و سیر صعودی داستان هم بر همین اساس است و هر دو شخصیت به دنبال از بین بردن یکدیگرند.